جدول جو
جدول جو

معنی قاضی نظام الدین - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی نظام الدین
(نِ مُدْ دی)
محمدولد ارشد مولانا شرف الدین حاجی محمد. در شمار اعاظم فقهای زمان میرزا ابوالقاسم بابر قلمداد میشد ولی قاضی نظام به مزید زهد و تقوی و مهارت در امر درس و فتوی بر اکثر علماء عهد سلطان حسین برتری داشت و مدتی در مدرسه غیاثیه و مدرسه اخلاصیه به مراسم منصب تدریس قیام مینمود و چون از آن منصب استفاده کرد از طرف سلطان به پذیرفتن منصب قضاء هرات تکلیف شد و به وجهی در قطع و فصل قضایای شرعی طریق اجتهاد مسلوک داشت که قصۀ امانت و دیانت شریح قاضی را منسوخ گردانید. وی در ماه محرم سال 900 هجری قمری وفات یافت. مؤلف حبیب السیر رباعی زیر را در تاریخ وفات وی گفته است:
آن کس که شریعت بنظام از وی شد
از حکم قضا سجل عمرش طی شد
از صفحۀ دل چو محو شد نام نظام
توضیح پذیرفت که فانی کی شد؟
(حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 340)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ مُدْ دی)
بغدادی. یکی ازقضات پاکدامن و متدین عهد خوارزمشاهی است. سلطان جلال الدین در دوران حکومت اتابیگ ازبک ولد جهان پهلوان محمد به تبریز عزیمت کرد. اتابک از سطوت سلطان اندیشیده و تبریز را به زن خود ملکه دختر طغرل سلجوقی واگذاشت و خود گریخت. سلطان جلال الدین به سال 722 هجری قمریبیرون تبریز اردو زده و به محاصرۀ شهر پرداخت. روزی ملکه به باروی قصر برآمده، چشمش بر سلطان جلال الدین افتاد و آتش عشق وی در کانون سینه اش زبانه کشید و به امید ازدواج با سلطان خوارزمشاهی ادعا کرد که شوهرم مرا طلاق داده است. قاضی قوام الدین چون دعوی بیهودۀ او را میدانست، به سخن وی وقعی ننهاد و برای اجراءصیغه حاضر نشد، ولی یکی از اهل دیانت به نام عزالدین قزوینی ملکه را گفت: اگر منصب قضاء تبریز مرا عنایت فرمائی، این مواصلت را به انجام رسانم. ملکه در دم منشور قضای تبریز را به نام عزالدین مرقوم داشت. عقد مناکحت میان ملکه و سلطان انعقاد یافت، و سلطان ازاردوگاه خود در بیرون شهر تبریز به حجلۀ ملکه خرامید و اتابک ازبک از شنیدن این خبر از غایت اندوه درساعت بمرد. (حبیب السیر چ قدیم جزء 4 از ج 1 ص 237)
لغت نامه دهخدا
(نِ مُدْ دی نِ اِ فَ)
قاضی نظام الدین اصفهانی، از شعرای عهد اباقاخان است خواجه شمس الدین صاحبدیوان را مدح گفته به پارسی و عربی اشعار دارد. او راست:
بدیدم خود سر وصلم نداری
ندارد عهد تو هیچ استواری
ز تو جز سرکشی کاری نیاید
ز ما جز خوی نرم و سازگاری
بناز اندر کنارت پروریدم
بود کم سایه روزی بر سر آری
کنون کار تو خود بالا گرفته ست
گرم هرگز نبینی یاد ناری.
(از تاریخ گزیده ص 755) (قاموس الاعلام ج 6) (صبح گلشن ص 528) (حبیب السیر ج 3 ص 117)
لغت نامه دهخدا